نازی و نگار برگشتن تو تایم لاین زندگیم. پررنگ نیستن هنوز ولی اومدن. در عوض اندیشه و بارانا رفتن. میدونین آینده بابت رفتناشون پشیمون میشن، میشن. ولی اون آینده برای من دیگه دیر شده که باز قبولشون کنم. چرا میریم؟ ظرف دو سه ماه انقدر عوض شدم که رفتنا برام سوالن!
امروز از روی بیکاری دایرکتای اینستامو تا پایین رفتم، و حدس بزنید یهو کیو دیدم! نمیخوام حدس بزنید، حتی خودمم نمیخوام اسمشو بیارم. عکسش اونجا بود یکمم چت داشتیم. دستم داشت میرفت که پیداش کنه، جلوشو گرفتم زدم روش. کنجکاو بودم ببینم ازدواج کرده یا نه. خب مهمم نیست ایشالا که هرجا هست خوش باشه.
درباره این سایت